نگاهی به زندگی و آثار ونگوگ

عقل و حس دیگر

نزاع ون گوگ با زندگی و نقاشی را عامل تعادل در زندگی اش بود، اگر نقاشی را از محدوده زندگی او بزداییم، حیات مادی و معنوی اش در هم می ریزد. که باید در تعادل باشد نقاشی نیست بلکه زندگی‌اش است. بی شک  علت اساسی بیماری خود را نمی دانست. اما چطور میشه می شود که نداند صاحب استعداد فوق العاده ای می باشد ؟چطور می‌شود که نداند صاحب عقلی و حسی متمایز با دیگران است؟ نه! تمامی این ها درست نیست. تا حدودی حس کرده بود که ساخت و دنیای دیگری از دارد. تا حدودی حس کرده بود که نقاشی نوین با اسلوبی نو در راه است. اما برای اطمینان خاطر همیشه به یکی احتیاج داشت این احتیاج به خاطر فروش آثار  نه به خاطر شنیدن کف زدن های ممتد بلکه به خاطر تایید اندیشی نوآور خویش در عرصه هنر نقاشی بود. بحران روحی به هنرمندی چون ونگوگ در بن‌بست کوچه حیات آتش گشود: بسترمرگ را برایش فراهم نمود. انتحار جاده نمناکی هست که سنگفرش هایش بیشتر از جنس بحران روحی آذین است. برای هنرمند خطرناک‌تر از تله بحران چیز دیگری وجود ندارد.به همراه ونگوک صادق هدایت، نیچه، والتر، بنژامین و غیره از آن جاده نمناک عبور کردند.

ونگوگ و هنرمندان معاصرش

نقاشان هم عصر او همه امپرسیونیست می‌باشند،مونه، سیگناک، رنوار، سزان، پیسارو و گوگن را می شود نام برد.

به آثار این  نقاشان خیره می شود سعی می‌کند اهداف و دنیای آنها را از درک کند. به پیسارو گوش فرا میدهد شیفتگی میله است . میله نقاش خوب جلگه ها، میله پیر، رهنمای تمامی نقاشان جوان. انسان های که میله نقاشی  آنها را در پرده بوم نقاشی می کند، همه ضعیف فقیر، تنگ دست هستند. نقش کار و تلاش بر پرده بوم،  زبان تمامی کارهای میوه در عرصه هنر نقاشی می باشد.

نیاز

واقعیت است ملموس و غیر قابل انکار که که از زندگی هراس داشته، بدان خطر خود را با محیط اطراف بیگانه  می پنداشت، اما برای گریز از این بیگانگی با هر آنچه که در توان داشت ستیز نمود. ناامیدی اش را ناشی از تنهایی میدید و در این تنهایی در حسرت دوستی دستی و تنی بود. با حمایت‌های مادی تئو زندگی می‌کرد با این هم می‌توانست همین تکه نان را با فقیرتر از خود نیز تقسیم کند. “گاهی نان خشکم را خود درآوردم، گاهی دوستی از پاکی نیت تکه نانی برایم داد… آنجه از دستم برمی‌آید زندگی نمودم، خوب، بد،…” ونگوگ می خواهد با یکی حرف بزند ، غبار تنهایی از دل بزداید، با زبان رنگ ها و طرح ها حرف بزند.

زبان نقاشی

ونگوگ از مقطعی که تصمیم گرفت که یک نقاش باشد همیشه به خود اینچنین گفت: “هرگز موفق نخواهم شد.” تنها عامل عدم موفقیت او در عرصه های دیگر تنها یک چیز است: نقاشی. این عشق لایتناهی است که عامل شکست های اوست. پس با خود عهد می بندد، فقط نقاشی کند و از این به بعد است که آثار درخور توجه خود را می آفریند. درد ونگوگ آثار، بازگشایی نمایشگاه، دستیابی به شهرت و غیره نیست. بلکه یک چیز است تفهیم زبان نقاشی اش   و این امر تعادلی برای تداوم کارش بود. به همین خاطر است که با پل گوگن رابطه نزدیکی برقرار نمود و برای ونگوگ نقطه نظرهای گوگن اهمیت بسزایی داشت.پل گوگن این نقاش بزرگ تا سن سی و پج سالگی بانکدار موفقی بود  که سپس به هنر نقاشی رو آورد.

نقاشی، زندگی

آینه تمام نمای زندگی‌اش مدتی مدیدی است که شکسته ! به همین خاطر نقاشی تنها جوهر زندگی ون گوگ است .شاید آن آینه در خانه پدری و یا در مدرسه شبانه روزی پروبلی در سن ۱۲، ۱۳ سالگی اش و یا شاید در بروکسل لندن شکست. آینه‌ای که او می خواست خود را در آن ببیند نه یک بار بلکه هزاران با شکست. با این همه تمامی پرتره های خود را با نگاه به آینه نقاشی کرد هم مدل هم نقاش ونگوگ در برابر آینه شکسته رازها و حرفهای دلش را بر زبان آورد. اما تنها صدایی که میشنید پژواک صدای خویش بود. هر لحظه و در هر کجا که بود در مزرعه، جنگل، هنگام نقاشی، با صدای بلند و کوتاه با خود حرف می زد. نامه‌هایش نیز انعکاسی از این گفت و شنودهای درونی است و به راستی پایان راه مرگ نیز جزء از آیینه چیز دیگری نیست .آیا این های که در آن راه پیموده شده را تنها می‌توان دید… اما آن سوی آینه را هرگز کسی نمی‌داند.

طبیعت بی جان با پیاز و تخته طراحی

آرون شون محقق و منتقد برجسته هنری نکات جالبی را در مورد تابلوی طبیعت بی جان با پیاز و تخته طراحی اثر ونگوگ بیان می نماید:

وینسان ونگوگ در اولین هفته ژانویه 1889 به تئو چنین می نویسد: بار دیگر میخواهم کار کنم، فردا به نقاشی یک یا دو تابلوی طبیعت بی جان خواهم پرداخت تا باز هم دستم را به کار عادت دهم.

ونگوگ دو هفته قبل از نوشتن مطلب فوق، در عید میلاد مسیح، به دنبال مشاجره تندی که با پل گوگن داشت دچار نوعی حمله گردید و گوش راست خود را بریده بود و حالا با شور و شوق سعی داشت تا خود و برادرش را نسبت به بازگشت سریع سلامتی اش خاطر جمع نماید. تابلوی جدیدی که در این میان برای تئو فرستاد، این نکته ثابت می کند که توان کار کردن را بازیافته است. این تابلو به نام طبیعت بی جان با پیاز و تخته طراحی است.

در میان اشیایی که در این تابلو تصویر شده اند نامه ای از برادر فداکارش تئو ، کبریت و لاک مخصوص مهر کردن نامه ها، و پیپ و توتونی که آرام بخش لحظه های آشفته اش بودند، دیده می شود.

نکته ای که بیشتر در این باره جلب نظر می کند، کتابی است که با وضعیتی مشخص روی تخته طراحی جا گرفته است. این کتاب سالنامه تندرستی است، نوشته فرانسوا ونسان راسپای که پر فروش ترین دستورالعمل روز در زمینه خودیاری برای حفظ تندرستی و انباشتی از توصیه های مختلف در مورد تغذیه خوب، رعایت بهداشت و کاربرد روش های درمان خانگی بود. راسپای توصیه می کندا که بیماران برای تطهیر بدن سیر و پیاز مصرف کنند  ونگوگ هم چهار پیاز را در تابلوی خود تصور نموده که یکی از آن ها درست بر روی کتاب قرار گرفته تا منشاء بروز ایده ای نقاشی کردن پیاز ها  را نشان دهد.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

۱
۲
۳
۴
۵
میانگین امتیازات ۵ از ۵
از مجموع ۱۷۷ رای